جدول جو
جدول جو

معنی پیاده آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

پیاده آمدن(هََ مَ لَ)
مقابل سواره آمدن. راه پیمودن بی مرکب. رجوع به پیاده و شواهد آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیدا آمدن
تصویر پیدا آمدن
پدید آمدن، به وجود آمدن، آشکار شدن، نمایان شدن، برای مثال اخترانی که به شب در نظر ما آیند / پیش خورشید محال است که پیدا آیند (سعدی۲ - ۴۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیاده کردن
تصویر پیاده کردن
پایین آوردن از وسیلۀ نقلیه یا حیوان یا آسانسور و مانند آن ها، از هم باز کردن و بر زمین گذاشتن اجزای ماشین یا دستگاهی برای اصلاح و تعمیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
پایین آمدن از وسیلۀ نقلیه یا حیوان یا آسانسور و مانند آن ها
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ)
فرود آوردن از اسب یا هر مرکب دیگر. ارجال. (منتهی الارب). پیاده گردانیدن. از مرکب بزیر آوردن. پائین آوردن از ستور یا کشتی یا اتومبیل یا هر وسیلۀ نقلیۀ دیگر:
پیاده کند ترک چندان سوار
کز اختر نباشد مر آن را شمار.
فردوسی.
- پیاده را فرزین کردن، او را به آخر صفحۀ شطرنج رسانیدن و بجای آن مهرۀ سواری گرفتن.
- سوارها را پیاده کردن (تعبیر مثلی) ، سخت سلیطه بودن (زن) ، شاهرا از اسپ پیاده میکند، سخت سلیطه و بی شرم است.
، معزول کردن. از کار دور داشتن. برکنار کردن کسی را از شغلی. منعزل ساختن: او را از آن عمل پیاده کردیم، عزل کردیم، جواهر برنشانده را از جای بیرون کردن. بیرون کردن گوهر از نگین. برداشتن نگین انگشتری از نگین دان. نگین از انگشتری باز کردن. از نگین دان بیرون کردن احجار کریمه. فص. (از منتهی الارب) ، جدا کردن اجزاء بهم پیوستۀ ماشین یا دستگاه یا چرخ یا کارخانه یا توپ و امثال آن برای اصلاح و تعمیر یا نشان دادن اجزاء مرکبه و تعلیم کردن. انفصال قطعات. باز کردن اجزاء بهم پیوستۀ آن. مقابل سوار کردن، در اصطلاح معماران و بنایان صورت خارجی دادن یعنی ساختن و بنا کردن نقشه ای را که مهندس و معمار بر کاغذ رسم کرده است. طرحی را که بر کاغذ است در خارج ساختن
لغت نامه دهخدا
(هََ هََ ثَ)
مقابل سواره بودن. راکب و فارس نبودن. بی مرکب بودن: سالی نزاع در میان پیادگان حاج افتاد و داعی نیز همراه و پیاده بود. (گلستان) ، پیاده بودن در کاری، ناآزموده بودن. بی بهره و بی اطلاع بودن. کم مایه بودن در آن. مایه و بهره ای از آن نداشتن:
پیاده نباشم ز اسباب دانش
گر اسباب دنیا فراهم ندارم.
خاقانی.
وزیر ابوالعباس در عربیت پیاده بود امثله و مناشیر دیوانی و احکام سلطانی را فرمود که بپارسی نوشتند. (آثار الوزراء عقیلی).
- از چیزی پیاده بودن، در آن تسلط نداشتن:
بر هر چه در زمانه، سواری به نیکویی
جز بر وفا و مهر کزین دو پیاده ای.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(یِ کَ دَ)
مفتوح شدن. مسخر شدن: تا آنگاه که حصار به شمشیر گشاده آمد. (تاریخ بیهقی). بر جانب هندوستان روم تا قلعت هایی را گشاده آید. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گشاده آمدن
تصویر گشاده آمدن
گشاده بودن گشاده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاده کردن
تصویر پیاده کردن
پائین آمدن از مرکب
فرهنگ لغت هوشیار
ظاهر شدن آشکار گردیدن: چنانکه پیدا آید در این نزدیک از احوال این پادشاه، حاصل شدن بوجود آمدن: هر کس مرکبست از چهار چیز... و هر گاه که یک چیز از آنرا خلل افتد ترازوی راست نهاده بگشت و نقصان پیدا آید، ظهور کردن نامبر دار شدن: بر خداوندان و پدران بیش از آن نباشد که بندگان و فرزندان خویش را نامهای نیکو و بسزا ارزانی دارند بدان وقت که ایشان در جهان پیدا آیند، یافت شدن یافته شدن: بفرمود تا همه آب آن چاه را و بسیاری گل بر کشیدند پیدا نیامد (انگشتری پیغامبر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
فرود آمدن از ستور، بزیر آمدن از آن، پائین آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
((~. شُ دَ))
عزل کردن، هزینه سنگین را متحمل شدن، پیشامد هزینه بر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیدا آمدن
تصویر پیدا آمدن
((~. مَ دَ))
ظاهر شدن، حاصل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیاده کردن
تصویر پیاده کردن
تعمیر کردن موتور ماشین، ضرر رساندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
Disembark, Dismount
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
débarquer, démonter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
turun dari kapal, turun
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
উপকূলে উঠা , নামানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
kutua, kushuka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
karaya çıkmak, inmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
하선하다 , 내리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
降りる , 下馬する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
לצאת מהספינה , לרדת מהסוס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
उतरना , उतरना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
висаджуватися , спішитися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
ขึ้นฝั่ง , ลงจากม้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
aan land gaan, afstappen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
desembarcar, desmontar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
sbarcare, smontare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
desembarcar, desmontar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
上岸 , 下车
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
wysiadać, zejść
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
aussteigen, absteigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
высаживаться , спешиться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
اترنا , پیادہ ہونا
دیکشنری فارسی به اردو